چاپ شده در رومه شرق به تاریخ ۲۶آذر۱۳۹۸
آیا ژاپن می تواند نقش میانجی را میان ایران و امریکا بازی کند؟ این پرسش و حواشی آن با نزدیک شدن سفر رییس جمهور و هیات همراه به توکیو در پایان ماه جاری هر روز بیشتر موضوع گمانهزنی واقع می شود. به نظر می رسد آنچه مکرون زمین گذاشته را اینک شینزو آبه برداشته است و در اینک ادامه اقدام اولیه خود در نیمه نخست سال جاری یعنی سفر به تهران، برای میانجیگری میان ایران و ایالات متحده با وقفهای میزبان است. اقدامی که گفته میشود در کلیات به درخواست ترامپ و در جزییات با چراغ سبز او برای برداشتن گام های عملی رخ داده و در حاشیه خود گام هایی را نیز از طرف سوییس و حتی قطر دارد. موضوع تبادل دو زندانی که به وساطت سوییس با موفقیت انجام شد و اینک پیشنهاد تبادل جامع زندانیان را در پی آورده است البته در عمل گامی سازنده و تا حد خود اعتمادساز بین دو طرف بود اما نمی توان در ابعاد آن بزرگنمایی کرد.
آنچه در دیپلماسی از نوعی که میان تهران و واشنگتن در جریان است تهدید به شمار میرود دریافت ناقص و اشتباه در محاسبه مواضع خود و طرف مقابل است. چرا که فاصله زیاد طرفین از یکدیگر، وجود میانجیهای مختلف، منافع متضاد و پیشفرضهای منفی و بیاعتماد این گونه تهدیدها را بیشتر از حالت معمول بزرگ و موثر مینماید. هرچند به نظر میآید طرفین انگیزه لازم را برای پیشبرد مسیر دیپلماتیک در توکیو دارند اما احتمالا تهدید اشتباه محاسباتی نیز نسبت به این تحرکات دیپلماتیک جدی است: از سویی ایالات متحده مدتها منتظر تاثیر تحریمها و فشار حداکثری برای نرم کردن موضع ایران بوده و اینک با توجه به ناآرامیهای آبانماه احساس می کند این اهرم تا حدی به کارایی خود نزدیک شده است و نیز به زعم او موضع ایران در منطقه با چالش مواجه شده و از سوی دیگر حاکمیت ایران خود را در موضع فائق آمده نسبت به این ناآرامی ها – با هر خاستگاهی- و پس از تسلط بر بازار و توفق نظامی در خلیج فارس می یابد و ترامپ را در موضع تدافعی میان استیضاح و انتخابات و اساسا آنچه موجب قوام حداقلی گفتگوها و اراده ی نسبت به آن شده نیز انگیزههای مرتبط با همین موارد است: رفع تحریمها و رونق اقتصادی برای ایران و استفاده تبلیغاتی انتخاباتی از مذاکره و نتیجه با ایران برای ترامپ. در عین حال همین موارد با بزرگنمایی موضع قدرت خود و ضعف و نیاز طرف مقابل میتواند موجبات شکست این حرکات را فراهم آورد؛ تصور اغراق آمیز موضع ضعیف اقتصادی-امنیتی ایران از یک سو و تصور تاثیر بیش از حد نقش تعامل با ایران در انتخابات امریکا میتواند آنچه را که باید در ابعاد موضع اولیهی مذاکره کننده محدود شود از قالب خود خارج کرده به موضع و موضوع واقعی طرفین تبدیل کند.
جلوگیری از این تضاد وهمانگیز و جلوگیری از به وجود آمدن بنبست غیرضروری نوعا در مذاکرات رودررو کار-ویژهی اندیشکده ها، نهادهای غیردولتی و انجمن هاست. اما تحرکاتی نظیر آنچه در بهترین وجه از تهران و واشنگتن انتظار می رود به دلایل مختلف شرایط دشوارتری دارد: اندیشکده های نزدیک به دولت کنونی ایالات متحده عمدتا نه تنها طرفدار مذاکره و به نتیجه رسیدن دیپلماسی با ایران نیستند بلکه بیشتر آنها دارای روحیهی افزایش فشار و رویکردهای جنگ طلبانه هستند. از سوی دیگر به واسطه ی بی اعتمادی حداکثری و عدم ارتباط مستقیم فیمابین تمداران، نمی توان تسهیل و اقناع را در کنار مذاکرات اصلی به سازمانها و افرادی در حاشیه واگذاشت که ممکن است جهت اصلی ارتباط را به سمت تمایلات خود منحرف نمایند. از این روست که امر ترجمه ی موضع و گفتمان دو طرف برای یکدیگر به سان اصل ارتباط به عهده یک دولت گذاشته شده است و آن هم دولتی که تا حد زیادی مورد احترام و اعتماد دو کشور است. پس واضح است که ضمن شناختن نقاط قوت خود و ضعف طرف مقابل میبایست تلاش کرد تا تصویری جامع و واقعی از صحنه به دست آورد، در صورت پذیرفتن میانجیگری یک دولت در ابعاد ژاپن نسبت به او با حداقلی از اعتماد و حسن نیت فکر و رفتار کرد و نیز تمام موضوع را با اختیار تصمیمگیری متناسب موضوع بر عهده شخص اول اجرایی کشور و هیات همراه قرار داد تا احیانا تصور عدم اختیار تصمیم گیری برای طرف های مقابل به وجود نیاید: موضوعی که خود می تواند از مواردی باشد که کشور را در انزوای دیپلماتیک و موضع انفعال قرار دهد. با تمامی مقدمات و موخرات مذکور شاید بتوان اطمینان داشت که لااقل در دولت فعلی ترامپ این تحرک، به جا ترین و واقعیترین فرصتی است که میتوان برای رفع چالش حداکثری موجود به دیپلماسی و رفع کم هزینهی موضوع داده و احیانا از رهگذر آن موقعیت جاری دولت ایالات متحده(استیضاح و انتخابات)، مشغولیت شخص کارشکنی مانند نتانیاهو به ت داخلی خود و بارقه های سازش از سوی عربستان را به سود منافع ملی ترجمه کرد.
تحلیل تحولات اخیر در ت خارجی
منتشر شده در رومه شرق هفدهم آذر نود و هشت
قطعا یکی از مهم ترین امور کشور در سال های اخیر و حال حاضر روابط خارجی است. این موضوع برای شرایط ما از سطح کلاسیک خود هم فراتر رفته و اهمیت بیشتری دارد. چرا که تقریبا بخش زیادی از فشاری که شهروندان در طبقات متوسط و ضعیف کشور متحمل میشوند به نوعی منبعث و منشعب از وضعیتی است که به هر دلیل در ت خارجی کشور رخ داده است. تحریمهای یک جانبهای که ترامپ با خروج از برجام بر روابط ایران با دیگر کشورهای جهان تحمیل کرد بر اقتصاد، سلامتی و حوزههای دیگر تاثیر گذاشته است. نکته نخستی که در این مورد باید توجه کرد این است که در روابط بینالملل ایجاد یک سازوکار بسیار سخت است اما با بازشدن این بحث، بازگشت به آن و استفاده مجدد از سازوکار به وجود آمده به عنوان یک روال در میآید و گرچه رفع آن مستلزم دیپلماسی فعال است اما محو آن به مثابه یک سنت، حتی در صورت رفع اصل فشارها امری است دراز مدت و بسیار دشوارتر. بنابراین واقعیتی که باید در نظر داشت این است که ترامپ در جادهای وارد شد که از قبل کاملا مهیا بود. بنابراین با یک دید عملگرایانه باید اذعان کرد که با وجود تمام سازوکارهای ظالمانه، شاید به مصلحت و منافع ملی نزدیکتر باشد که اساسا از پیش آمدن سازوکارها و روالهای ظالمانه علیه کشور و استثناشدن ایران در جهان جلوگیری کرد. به بیان دیگر بخش مهمی از فشاری که اینک در خرد و کلان کشور تحمل میشود مربوط به تهایی است که در ابتدای شکلگیری فشارها – در زمان اوباما - به سادگی میتوانستند جلوی آن را بگیرند.
.
پس از مسائلی که در نیویورک گذشت، تخارجی سه ماه تقریبا خلوتی را به خود دید. اما اخیرا شاهد تک مضرابهایی در ت خارجی هستیم که شاید بتوان آنها را در یک راستا قرار داده و به هم متصل کرد. ابتدا اقدام (فعلا نمادین) شش کشور دیگر اروپایی در پیوستن به اینستکس، بعدا سفر یوسف بن علوی به تهران که در چارچوب طرح صلح هرمز ارزیابی می شود و مهم تر از همه مذاکرات معاون وزیر خارجه در چین و به خصوص تسلیم نامه رئیس جمهور به نخست وزیر ژاپن اهم این موارد هستند. البته به علت فقدان اطلاعات در خصوص محتوای این مذاکرات و به خصوص نامه ارسالی نمیتوان تحلیل شفافی از آن داشت اما یکی از موارد معلوم عزیمت زود هنگام دکتر به ژاپن در پاسخ به سفر آبه به تهران و احتمالا با موضوع روابط ایران و امریکاست. ضمن آنکه قاعدتا این نامه میبایست حاوی نکته و پیشنهادی تازه برای گشایش این انسداد باشد.
با تاکید بر مواضع رسمی کشور در باب مقاومت و مذاکره، عملا تنش در سطحی که اکنون در جریان است در درازمدت نه قابل ادامه است و نه استمرار آن، در صورتیکه بتوان با حفظ منافع ملی و استقلال رای کشور حل و فصلش کرد ضرورت دارد. امروز بیشترین انگیزه برای ترامپ متصور است. شکست پروندههای ت خارجی که او گشوده در کنار فشارهای داخلی ناشی از استیضاح او در مجلس نمایندگان امریکا او را بیش از همیشه در موضع انفعال و نیازمند توفیق در این سطح قرار دادهاست. هر چند ناآرامیهای آبانماه گذشته نیز احتمالاً محاسبات طرف مقابل را دستخوش نوعی تغییر کرده باشد و این احساس را به او منتقل کرده که اکنون میتواند امتیاز بیشتری از طرف ایرانی درخواست کند. در این زمینه البته مدیریت کارآمد و جامع نگرانهی صحنه داخلی و به وجودآوردن نوعی تفاهم واقعی بین تمام اطراف غیر متخاصم ضروری به نظر میرسد.
نکته دیگر آنکه تجربه نشان می دهد عمده توفیقات اخیر کشور ما در مذاکره و پیشبرد آن هنگامی رخ داده که طراحی هرگونه روابط با جامعه جهانی و روندهای مذاکراتی هنگامی به توفیق رسیده که در سطح نهاد مسئول آن یعنی وزارت امور خارجه طراحی شود. هر چند نظامات امنیتی و ی کشور اقتضا میکند هماهنگی کامل بین نهادهای مسئول وجود داشته باشد اما نوعا امر مذاکره و مکانیسم آن بهعنوان امر تخصصی می بایست در وزارت خارجه طراحی شود. حال ممکناست اجرای آن در حوزههای فنی مانند سازمان انرژی اتمی یا سطوح بالاتر ی یعنی ریاست جمهوری انجام شود. اما در هر شکل این موضوع نباید باعث آن شود که ابتکار عمل از دست وزارت خارجه بیرون آمده و به دیگر نهادها واگذار شود.
تمام این ملاحظات را با نگاهی به تبادل زندانیان ایرانی و امریکایی به پایان میبریم که در میانهی روز شنبه ناگهان سرخط اخبار را به خود اختصاص داد؛ موضوعی که میانجیگری سوییس در پس آن شنیده شد. هرچند پیشنهاد چنین تبادلی را وزیر امور خارجه در سفر خود در نیمه نخست سال جاری به نیویورک مطرح کرد و در ابتدا با پاسخ منفی دولت ایالات متحده مواجه شد اما عملی شدن و به نتیجه رسیدن یک نمونه از موارد آن نشان از این مطلب دارد که دولت ترامپ از جایگاه تحریم، تهدید و درخواستهای حداکثری که مانع هرگونه دیپلماسی هستند به واسطههای مختلف – چه از سوی ایران، چه مسائل داخلی ایالات متحده ماننده استیضاح و انتخابات و چه در سطح بینالمللی- به سطح معقولتری تغییر موضع داده و راه را برای مواجهه با ایران نشستن بر موضع برابر یافته است؛ امری که خود میتواند زمینه ساز تعقلی اولیه پنداشته شود.
تبادل زندانیان عموما میتواند زمینه ساز ابراز عملی اراده ی ی برای رفع اصولی موانع گفتگو قلمداد شود. این تبادل را نه باید دست کم گرفت و نه بیش از حد آن را بزرگ کرد. بلکه بر این آغاز می بایست در پی ساخت بنایی بود که ضمن حفظ و تامین منافع ملی بیشترین بهره را به نفع کشور از وضعیت ترامپ در بزنگاه کنونی برد. امری که می تواند مهمترین محور سفر قریب الوقوع رئیس جمهور به ژاپن باشد.
چاپ شده در رومه شرق به تاریخ 6 آبان 1398
ت بین الملل در معنای تجربی و عام آن در ذات خود هم تکوینی و متحول است و هم مبتنی بر واقعیت و عمل. از تغییرات مهمی که در چهار دهه ی پس از انقلاب در نظام بین المللی رخ داده، گذار از نظام دو قطبی به چند قطبی است که به لحاظ نظری به قدر کفایت بسط یافته و توضیح داده شده است. در این زمینه یکی از نقاطی که می توان و می بایست از این بسط نظری عبور کرد و به عمل رسید همین تن ندادن به مصادیق تلاش یک قطب (مانند امریکا) برای دامن زدن به قدرت خود است. اما روی دیگر سکه ی عبور از نظام دو قطبی و قول به نظام چند قطبی، تن ندادن به اتفاق نظر یا تقابل همیشگی با قدرت ها به عنوان امری در قالب همان نظام دو قطبی است که به باور عقلا و علم روابط بین الملل مدت هاست که از دوران آن عبور کرده ایم. باید دانست که امروز حتی متحدان نزدیک تجاری و راهبردی کشورها هم محدود بودن به این اتحاد را نه توقع دارند و نه خود رعایت میکنند. در نتیجه می توان گفت رعایت چنین اقتضائاتی که فصل آن گذشته، پرداخت هزینه برای هیچ است. اگر از استثنائاتی همچون دولت امروز ایالات متحده و دولتهای راستگرای دیگر عبور کنیم، برآیند کلی و درازمدت روابط بین المللی همچنان بیش از هر زمان به دنبال دیپلماسی چندجانبه، همکاری و تنش زدایی های مبتنی بر منافع ملی و صلح بین المللی است.
با این مقدمه اگر به صحنه روابط امروز ایران و جهان به طور کلی، موضوع برجام به طور جزیی و رابطه ایران و امریکا به طور خردتر بنگریم موارد زیر به نظر می رسند:
مخلص کلام: به هر حال صحنه ی ت بین المللی صحنه ی دلخواه نیست اما واقعی است. از این رو شاید بتوان گفت لحظه کنونی، با توجه به کنار رفتن بولتون و نتانیاهو، ضعف موضع عربستان، تحت فشار بودن ترامپ و همراهی باقی کشورها، بزنگاه مناسبی برای به دست گیری ابتکار عمل و تحمیل حداکثر خواسته های ممکن از جانب ما باشد؛ موسمی که ممکن است چندان هم دیرپا نباشد. بهترین مقدمه شاید، تنشزدایی فعال در رابطه با عربستان سعودی و همراه کردن آن با جبهه ی معتقد به همکاری بین المللی در فقره ی مساله ی ایران باشد. ما برای رسیدن به این نقطه ی راهبردی و ورود به مساله از موضع قدرت، هزینه های زیادی پرداخته ایم و حالا وقت استفاده از امتیازات و ابزارهای ساخته شده است؛ چه بهتر که این به کارگیری تاکتیک مناسب در زمان مقتضی، از موضع قدرت باشد.
هفته گذشته به واسطه ی رخدادهای متن و حاشیه ی جلسه گروه هفت در پاریس برای ما مخاطبان ایرانی ت پر خبر آغاز شد و ادامه یافت، حتی ساعاتی هیجان خبر و بی خبری بی شباهت به دلهره های مذاکرات برجام نبود. اما واقع امر چیست؟ چرا مخاطب از سخنان هر دو طرف اصلی مهمترین چالش ت خارجی کشور – یعنی مساله روابط ایران و امریکا- هیچ چیز جز سرگیجه دستگیرش نمی شود؟
اساساً باید تاکید کرد که ت و به خصوص ت خارجی، آن هم به هنگام مذاکرات غیرعادی و دیپلماسی چالش ها، معنایی به جز «پایی به پیش و پایی به پس» ندارد. از این روست که نه باید چنان از گشودگی آنی گرم شد و نه از اخم طرفین به یکدیگر سرد. نه با یک اشاره طرف دیگر به سر خواهد دوید و نه اخم ها چنان خواهد بود که درها به کلی بسته شوند. چرا که این هر دو ساده ترین کارها در ت اند و نه هیچ نیاز به تمدار حرفه ای دارند و نه پیچیدگی های چنان.
زمان مذاکره: با داغ شدن تنور مذاکرات نخستین پرسشی که بروز می کند اینکه اگر قرار بر مذاکره بود چرا از ابتدا تن به مذاکره داده نشد؟ پرسشی که هم به ذهن مخاطب عام ت خارجی می رسد و هم در عین حال تحلیلگران با غرض تلاش می کنند با طرح آن دستگاه ت خارجی ایران را غافل از منافع ملی نشان دهند. اما واقع امر این است که ایران با صبر راهبردی یک سال هاش چند هدف را دنبال می کرد که با اقدامات مربوط به کاهش تعهدات برجامی آنها را کامل کرد:
اگر در محتوا ترامپ به واسطه ی انکار دموکرات ها یا فشار اطرافیانش لاجرم از موضوعات فرابرجامی سخن می گوید میتوان به جای پرداختن بهای بیشتر برای همان امتیازات داخل برجام و یا انکار هر گونه مذاکره در مورد موضوعات فوق، این گفتگوها را به امتیازات فراتر از برجام از طرف مقابل – برای مثال تحریم های اولیه ایالات متحده – گره زد که احتمالا ترامپ به واسطه ی پروژه های شخصیاش از صحبت در آن باب خودداری نخواهد کرد و این البته می تواند به نوعی تبدیل تهدید به فرصت بوده و ایران را با کمترین هزینه نه از تحریم های یک سال و نیم گذشته بلکه از زیر بار قدیمی ترین فشارها بیرون آورد. یادمان باشد که اگر توافق با افراطیون یک خاصیت داشته باشد این است که میانه روها بعدی آن را بر هم نخواهند زد. در عین حال با چند موردی که میدانیم و صدها چیز که نمیدانیم باید اذعان کرد که توصیه کردن ساده ترین بخش ماجراست.
چاپ شده در رومه شرق به تاریخ ۲۷مرداد۹۸
نفتکش گریس 1 بعد از هفتهها زورمداری انگلستان و حمایت نیمه آشکار ایالات متحده با بیاعتنایی رییس دادگاه جبلالطارقی به درخواست غیر رسمی امریکا به آزادی نزدیک شد، هر چند بعد از آن تلاشها برای توقیف مجدد آن ادامه دارد. اما تا این لحظه آزادی شکننده ولی به هر حال تحصیل شده به نوعی که به خاطر درخواست دیرهنگام ایالات متحده و گرهی که تلاش شد در کار بیفتد چه بسا پرهیجانتر و شیرینتر به کام آمد. این رهایی هر چند بسیار شیرین بود ولی اصلاً ساده نبود و در آن نکات مهمی برای توجه تخصصی و نیز مراقبت وجود دارد. چرایی و چگونگی واکنش بریتانیا و دولت تحتالحمایهاش وقتی از همیشه مهمتر میشود که با یادآوری وضعیت خاص این کشور و نسبت اتحاد همه جانبه و بیچون چرایش با ایالات متحده را در نظر میآوریم.
موضوع فوق و آزادی فعلی گریس1 بدون اینکه در حالت تبادل همزمان با کشتی انگلیسی توقیف شده رخ داده باشد بیشک یکی از توفیقات کارشناسی حقوق و ی کشور و وزارت امور خارجه محسوب میشود، چرا که با نگاهی به صحنه در یافته میشود که ایران با محاسبهی دقیق یبینالمللی بریتانیا را به خوبی در بزنگاهی یافت که شاید در تاریخ این کشور یگانه باشد و آن هنگامهی خروج از اروپای متحد است. این موضوع گرچه با توجه به توان اقتصادی امریکا از دور به نظر به موضع ایران در پرونده اخیر دیده میشد اما درعمل ایران توانست خود را با عمل به موقع بر آن سوار کند. تا جایی که فراتر از موضوع نفتکشها دیپلماسی فعال باعث شد دولت پارلمانی تازه تاسیس بریتانیا به این نتیجه برسد که برهم کنشهای تنشآلود با ایران اولاً غیر ضروری است و ثانیاً قابل اجتناب؛ کما اینکه همین توقیف نیز در پایان دولت قبلی با اشاره ایالات متحده رخ داده بود و بریتانیا خود را قربانی این ت احساس میکرد. مهمترین نتیجهای که از قاطعیت و ضمناً دیپلماسی ایران در این موضوع برای بریتانیا و کلیه کشورهای ناظر موضوع حاصل آمد همین بود که نه با تعدی به ایران تحت فشار بلکه صرفاً با حذر کردن از هرگونه تنشی میتوان به سلامت از کنار دعوای میان ایران و امریکا گذشت. در واقع به جای اینکه امریکا بتواند بازداشت نفتکشهای ایرانی را به بهانههای واهی ولی در دسترس به سابقه تبدیل نماید عکس آن و قاطعیت رویکرد ایران در هر لحظه به سابقهای در این روزهای روابط بینالملل تبدیل شد و این البته بزرگترین دستاورد است. نتیجهای که اگر در قالبی بزرگتر و با لحاظ ناکامی سفر ناشیانهی جان بولتون به انگلستان با محور ایران و اذعان وی به بیموقع بودن آن بهتر دیده و درک میشود.
البته شاید چنین ناشیگریهایی از جنس سفر نسنجیده بولتون یا ارسال ایمیل دیرهنگام به دولت جبلالطارق که با بیمحلی توام شد در نگاه اول از دولت حرفهای امریکا عجیب به نظر برسد اما باید به یاد آورد که زورمداران همواره به دلیل عدم احساس نیاز به اندیشیدن و دقت نظر از قدرت خود میکاهند. حالا هم باید باور کرد که بدنهی کارشناسی وزارتخارجه و دولت امریکا به حاشیه روفته و در سکوت با دولت افسارگسیختهی کنونی کمترین همکاری ممکن را به خرج میدهند.
در عین حال شیرینی این پیروزی نباید ما را از واقعیت صحنه غافل کند: در هر حال پس از خروج بریتانیا از اروپا اولویت اول ت خارجی و اقتصاد و بازرگانی این کشور جبران خسارت ناشی از این خروج خواهد بود و این یکی از مهم ترین کانالهایی است که به طور بالقوه میتواند محل سو استفاده دولت دونالد ترامپ واقع شود: حتما یکی از مهم ترین امتیازهایی که امریکا از شریک دیرینهاش درخواست میکند تغییر رویکرد ت خارجی بریتانیا در قبال موضوع ایران خواهد بود. امری که شاید جز راحت ترین چرخشها برای این دولت شکننده باشد. گویی که غفلت امریکا در لحاظ کردن قدرت مجلس در دولت پارلمانی بریتانیا و زیر ذره بین قرار داشتن مدام دولت در این کشور موجب اشتباه محاسباتی امریکا در توقع از کابینه تازه تاسیس بوریس جانسون بود اما به هر حال ممکن است ضرورت تاریخی حتی همین پارلمان را هم در وضعیتی قرار دهد که فاصله گرفتن از ت خارجی اتحادیه اروپایی در فقرهی ایران و به خصوص برجام را کم هزینه تلقی کرده و به آن تن دهد. از این رو باید با توجه هرچه بیشتر کارشناسی و ادامهی دیپلماسی فعال و نیز برخورد رسانهای و مدیریت افکار عمومی تا حد ممکن در این کشور تلاش شود تا موضوع نفتکش به جای موردی برای افزایش فاصله و نزدیکی بریتانیا به ایالات متحده تبدیل به پروندهای شود که نتیجهی نهاییاش به عکس ادامه رهیافت مستقل از امریکا و تا حدی اروپایی بریتانیا در مواجهه با ایران باشد و این البته با نشان دادن حسن نیت همیشگی و به رخ کشیدن موضع مستقل و عدالتخواهانه ممکن خواهد شد؛ باشد تا شیرینی این دست پیروزیهای قاطع و دیپلماتیک با قدمهای آن امتداد یافته و زورگوییهای عریان امریکا احیاناً به مقدمهی تلخیهایی در آینده مبدل نشود.
چاپ شده در رومه همدلی به تاریخ ۵مرداد۱۳۹۸
با بالا گرفتن تنشها میان ایران از یک طرف و امریکا و اخیرا بریتانیا از طرف دیگر، همگی در خلیج فارس، و نیز با نزدیک شدن به موسم حج تمتع به وضوح شاهد تغییری در ت علنی عربستان سعودی و تبع آن امارات متحده عربی در مقابل ایران هستیم. مهچنین شاید به دلیل ملاحظاتی که به خصوص عربستان در مورد عبور و مرور نفتکشهایش دارد و یا مواجهه مستقیم ایران با ایالات متحده در سرنگون کردن علنی پهپاد امریکایی و قبول مسئولیت آن دیگر جسارتی برای عربستان باقی نماند تا با تکیه به ادوات جنگی پرمایه یا جنگاوران عمدتاً اجارهای و بعضا کم مایهاش شوق نشان دادن ضرب شست به ایران را در سر بپروراند.
در هر حال امروز با سکوتی که از جانب بلوک کشورهای عربی جنوب خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی شاهدیم و نیز تکمضرابهایی مانند راهیکردن کشتی ایرانی پس از چند ماه از سواحل عربستان و بیرون آوردن نیروهای نظامی امارات از صحنهی جنگ یمن به نظر میرسد این بلوک عربی در دمیدن در آتش افزایش درگیری و تنش سهم چندانی ندارد. این چرخش را البته همزمان باید تا حدی به گرایش نیمی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس – یعنی عمان، قطر، کویت و عراق - به طرف ایران نیز نسبت داد.
واقع امر این است که موضوع اصلی چه در زمان تعاملاتی مانند برجام و چه تنشهایی مانند آنچه امروز بازار گرمی دارند میان ایران و امریکاست و اروپاییان که گاه به رسم سنت و احیاناً منفعت طلبی طرف ایالاتمتحده را میگیرند و گاه از روی رقابت با متحد ینگه دنیاییشان یا استقلالطلبی اروپایی، موضع ایران را تقویت میکنند بازیگر اصلی نیستند. روسیه هم به واسطهی منافع در هر دو سوی تضعیف توان اقتصادی و بهخصوص نفتی ایران از یک سو و از دست ندادن این بازیگر اصلی منطقهای از سوی دیگر به میانه بازی میکند. چین نیز که هم بازار مصرف هر دو طرف را دارد و هم رقابتهای تجاری و اقتصادی مدام با ایالات متحده را چندان منافعی در تضعیف و تقویت یک سو به طور افراطی نمیبیند.
از کسی مانند ترامپ که حتی حضور در خلیج فارس و تنگه هرمز را با حساب واقعگرایانه و تا حدی غیر استراتژیک بیهوده میپندارد نمیتوان انتظار داشت که در نزاع پرهزینه با ایران چندان ثابت قدم باشد، مگر آنکه یا منافع ملموس و کوتاهمدتی در آن ببیند و یا تحریکی بیمانند و پرفشار را در پس قضیه ببیند. بنابراین و با تحرکاتی که ابتدا در ژاپن و اکنون در فرانسه در جریان دیده میشود شاید بتوان به این جمعبندی رسید که همانطور که پیشبینی میشد ترامپ با نزدیک شدن به رقابتهای انتخاباتی ناچار است تصمیمی در مورد ایران بگیرد: اگر ایران موضعی منفعلانه میگرفت و هیچ عملی را در پاسخ به تحریمهای ترامپ انجام نمیداد قطعاً پیشبردن ت فشار حداکثری و در مضیغه قرار دادن روزانهی آن یکی از بهترین گزینهها بود. اما حالا که ایران ضربالاجل های پیاپی را از یک طرف به روی طرف مقابل میکشد و تا حدی نسبت به سال گذشته به اقتصاد خود مسلط شده است رئیس جمهور در معرض انتخاب امریکا ناچار است تا این بازی را به هر نحو که به منافع خود نزدیکتر میبیند به هم زند: یا به حرکتی سخت و نظامی دست زند که با تحت فشار قرار دادن جامعه امریکا و برانگیختن احساسات میهندوستانه بر هر صدای ضعیفی هم که از طرف دموکراتها برخیزد به آسانی و با استفاده از شرایط زمان بحران فائق آید و یا با میانجیگری دیگرانی به گفتگو با تهران پرداخته و خود را به اتمام هرچند شکلی در موضوع ایران نزدیک کند. هر قدر که روحیه منفعتطلب ترامپ را بیشتر در ذهن مجسم میکنیم بیشتر به این نتیجه میرسیم که او تا حد ممکن فشار را زیاد خواهد کرد ولی نهایتاً به واسطهی اولویت نداشتن ایران و موضوعیت نداشتن واقعی مواردی که برای انتقاد از آن در سر دارد بهترین گزینه برای او تعاملی است که هر چند بی محتوا و بیمفهوم باشد ولی به هر حال نام او را ذیل امضای صفحه آخر به نشان داشته باشد و این البته بهترین ابزار او در ت خارجی برای پیروزی در انتخابات است. باید به یاد داشت که او حتی بیشترین حد قراردادهای تسلیهاتیاش را با اعراب نیز بسته است و دیگری از خلال ایرانهراسی نفع ملموسی حاصلش نمیشود.
مهم ترین منتقد و مانع چنین توافقی البته دولت دست راستی حاکم در اسرائیل است. آنچه اسرائیل دنبال میکند البته به طور کامل در آیینهی مواضع رسمیاش قابل ردگیری نیست: نتانیاهو طبعاً از سه چیز به شدت پرهیز میکند: ایران قوی و مقتدر و اعراب ضعیف، اعراب قوی و مقتدر و ایران بسیار ضعیف و از همه بیشتر ائتلاف قوی ایران و اعراب. چرا که فارغ از هر ارتباط شکلی و ظاهری مشکل اصلی اسرائیل در فقرهی فلسطین هم با ایران و هم با اعراب است و به هر حال روح جمعی عرب نیز مانند بینالاذهان حاکم در ایران با آنچه بر سر فلسطین آمده سر سازش و توافق ندارد. بنابراین بهترین و شاید تنها گزینهی مناسب و در راستای منافع اسرائیل و به خصوص دولت دست راستی نتانیاهو بالاترین سطح تنش میان ایران و اعراب و نیز تحریم و تحدید ایران است تا نه اعراب بتوانند به اتحاد و توان واقعی نظامی مناسبی دست یابند و نه ایران مجال و فرصتی یابد تا بتواند ضمن تقویت بنیه اقتصادی خود در ائتلاف و همگرایی منطقهای نقش بیشتری در مقابل پیشروی ایشان بازی کند.
اگر آنچه از شایعات اختلاف ترامپ با بولتون برای چندمین بار به گوش میرسد مقرون به صحت باشد معنایی را جز تمایل مضطرب ترامپ برای تعامل با ایران نمیتوان از آن برداشت نمود و اگر این را بپذیریم شاید بتوان با طراحی واکنشهای جامع به میانجیگریهای امثال فرانسه از تمام این تنشها به جای برداشتن گامی به عقب چند گام به جلو رفته و بیشتر را در مقابل بیشتر مطالبه کرد.
چاپ شده در رومه شرق به تاریخ ۳ مرداد ۹۸
بیش از یک سال از خروج ایالات متحده از برجام می گذرد و این در حالی است که از ابتدای روی کار آمدن رییس جمهور فعلی این کشور، ترامپ به وضوح به این امر متمایل بود. پر واضح است که زمینه ی این جهد ترک برجام از سوی ترامپ را در رقابت با رییس جمهور سابق و تیمش باید دنبال کرد و به همین مناسبت برنامه جامعه اقدام مشترک تنها موردی در محیط بین الملل نبود که با خروج دولت فعلی آمریکا مواجه شد.
اما در کنار ترامپ همواره کسانی قرار داشته اند که تاثیرشان بر اعمال او قابل اعتنا بوده است: همانطور که به وقت حضور امثال تیلرسون و متیس بر کرسی های دولت جدید تمایلات هنجارشکنانه ی رییس جمهور برای اجرا با موانعی مواجه بود پس از تغییر تیم ت خارجی و امنیت ملی، منصوبان تازه توانستند اهداف خود را به زبان امیال ترامپ ترجمه کرده و به او بند و تحریم نفت و ت به صفر رساندن نفت ایران فعلا آخرین مهره ی درشت رشتهی مورد نظر یعنی فشار حداکثری بوده است.
از موضع فعال اقتصادی یا نیروی کار داخلی، آسان ترین کار، شمردن مشکلاتی است که در یک سال و نیم گذشته مبتنی بر تلاش های آمریکا بر اقتصاد، معیشت و گردش کار بنگاه های اقتصادی تحمیل شدهاند، اما در عین حال برای استحصال تحلیلی جامعه می بایست به طرف دیگر رفت و از نقطه ی دید مقابل به موضوع نگریست: واقعیت این است که فشار حداکثری به ایران اهدافی بسیار فوری تر و فراتر از آنچه رخ داد در پس خود داشت، به طوری که گاه در لفافه سخنان رسمی و گاه حتی به عریانی در رده های پایینتر از رییس جمهور تصویری به تمامی از آنچه در سر بود ارائه می شد؛ تصویری که با مراجعه به مجامع ایرانی نزدیک به دولت کنونی آمریکا می توان به سادگی از آن ابهام زدایی کرده و به وضوح تماشایش کرد. آنچه طرف مقابل از ترک برجام انتظار داشت به هم ریختگی اقتصادی بود اما هم چندین برابر آنچه رخ داد و هم به طوری که روند فزاینده و تخریبگرش بی توقف بر دامنهی خود بیفزاید.
اما اینچنین نشد. هر چند برای مخاطب ایرانی این یادداشت سخت است که بپذیرد با وجود تمامی آسیبهایی که به کسب و کار و معیشتش وارد آمده، فشار حداکثری ترامپ علیه ایران تا این لحظه ناموفق بوده است اما باید پذیرفت که این توفیق یا شکست را نه در مقایسه با تاثیری که بر زندگی مردم گذاشته، بلکه تنها باید در قیاس با اهداف ذکر شده سنجید: «رسیدن نرخ ارز تا پایان بهار سال گذشته به چند ده هزارتومان و تا میانه سال به صد هزارتومان» از جمله تصاویری بود که در کنار «ونزولایی شدن ایران» و «یک ماه دستمزد در قبال یک قالب پنیر» از جانب لابی برانداز و گاه جنگ طلب نزدیک به ترامپ به مخاطب شوکه شده ایرانی ارائه میشد و شاید بتوان باور کرد که این تصویر نخست به شخص ترامپ فروخته شد. اما با همه مشکلات اقتصادی و تحریمی امروز ایران، باید اذعان کرد که دولت تا حد زیادی توانسته به مسائل خود مسلط شود و از سردرگمی به وجود آمده در سال گذشته عبور کند. چرا که با توجه به ت صفر کردن صادرات نفت از هجدهم اردیبهشت سال جاری قاعدتاْ دولت میبایست تا حدی فقیر و ورشکسته شود که نه تنها قدم از قدم برندارد بلکه حتی نتواند حقوق کارمندان خود را بپردازد. اما قطعا با تمام مشکلات و کمبود منابع برای توسعه و عمران، ایران هم به چنان روزهایی که آرزوی بدخواهان بود نیفتاد و هم حتی با شیبی کمتر طرح های توسعه خود را به پیش میبرد.
این عملکرد با وجود تمامی تحریم ها و حتی مشکلات طبیعی نظیر سیل گسترده ابتدای سال جاری، دولت ایالات متحده را برای اندیشیدن چارهای دیگر به تکاپو انداخت. به طوری که از تهدید به جنگ آغاز شد و به اقدامات کودکانهای نظیر محدودیت تردد دیپلماتهای ایرانی در نیوریورک انجامید. اقدامی که سطح نازل و مضحک برخورد وزارت خارجه آمریکا را بر همگان آشکار ساخت.
در این میان با مواضع قاطع ایران سایه جنگ تا حد زیادی از منطقه دور شد. چرا که ایران تقریبا به اطمینان بر این تحلیل سوار بود که ترامپ تا انتخابات حد پایینی از درگیری را نمیتواند به جنگ تبدیل کند. چرا که همین موجب تضعیف موضع او در دوران انتخابات ۲۰۲۰ خواهد شد. البته باید در نظر داشت که اگر اندازه تحقیر از حدی بالاتر رود، روند مع شده و تبری از بی عملی نسبت به تهدید علیه امنیت ملی آمریکا بزرگترین انگیزه ترامپ برای آغاز درگیری و اتفاقاً دنبال کردن انتخابات از مسیر بحران خواهد بود.
ایران نیز در گرماگرم این رقابتها به دنبال «امتیازسازی» برای خود است. هر اتفاقی که در آینده قرار باشد بیفتد – از مواجهه نظامی تا مذاکره دیپلماتیک- طرفین نیاز به اهرمهایی برای فشار آوردن به طرف مقابل خواهند داشت. کاهش سطح تعهدات برجامی و نیز پاسخگویی به تحرکات و تخلفات نه چندان عظیم در خلیج فارس را در این مسیر میتوان تحلیل کرد. ایران با این نوع سخت گیریها به خصوص به اطراف اروپایی برجام نشان میدهد که خروج ایالات متحده از این توافق و نیز تهدید ایران برای هیچکس بیهزینه نیست و رفتار ایران بدون برجام غیر از ایران برجامی خواهد بود.
تحلیل پس این اقدامات این است که با مدارای یک طرفه اتفاق مثبتی نمی افتد و صرفا مرز تحمیل غرب و تحمل ما به نفع طرف مقابل تغییر می کند و این البته شایسته نیست. نکته ی اساسی که روانشناسی ایران را در اتخاذ تصمیماتش نشان میدهد در مصاحبه های ظریف در نیویورک به وضوح قابل ردیابی بود و آن اینکه پذیرش اذیت، طرف متخاصم را برای آزارهای بعدی تشویق می کند. این یعنی رفتار ایران در دوساله باقی مانده از دولت همچون شش سال گذشته آیینه ی رفتار طرف های مقابل و به خصوص آمریکا خواهد بود؛ اگر واقعا قصد بر مذاکره باشد دولت ایالات متحده میتواند با لغو تحریم های موضوعه دوسال گذشته انتظار داشته باشد که ایران در قبال دریافت امتیازات و تضامین بیشتر در مورد ارائه ی امتیازات دیگر بیندیشد. پیشنهاد منقول از ظریف در خصوص تصویب زودهنگام پروتکل الحاقی در قبال لغو تحریم ها البته هنوز در چارچوب مساله هسته ای و مذاکرات برجام است و قاعدتا پس از بازگشت به این نقطه است که علاقه به صحبت در خصوص فصل غروب برجام یا حتی مسائل دیگر قابل مذاکره، مستلزم ارائه ی پیشنهادات دیگری همچون رفع فرابرجامی تحریم ها – مثلا تحریم های اولیه – خواهد بود.
هرچند پشت بی عملی اروپاییان امید چندوجهی ایشان به شکست ترامپ در انتخابات سال آینده است اما با توجه به جمیع جهات هیچ حسابی روی چنین احتمالی از سوی ما موجه و روا نیست و همانطور که در ت رو به جلو، سیال و پر جنب و جوش وزیر امور خارجه در سال جاری منعکس است تمام توان و تلاش باید بر در دست گرفتن ابتکار عمل، اعمال فشار به اروپاییان برای سرمایه گذاری در حفظ ایران در برجام و نیز امتیازسازی های مختلفی باشد که در احتمالاً در آینده زمینه ساز چانه زنی های مقتدرانه ی کشور باشد؛ حتماً می توان از تهدید ترامپ به واسطه ی احتیاج انتخاباتی او و نیز روحیه ی برونگرا و مدعیاش در همین دولت جاری آمریکا به نفع منافع فراتر از برجام ایران – هم از نظر کمیت امتیازات و هم کیفیت و تضمین اخذ آنها – با طراحی و پیاده سازی نوعی ت مهاردوگانه بین دو حزب ایالات متحده استفاده کرد. شرط این راهبرد البته یکی حمایت علنی مقامات عالی کشور در تریبونهای رسمی از دستگاه دیپلماسی و تاکید بر اختیار تام متولی آن است – که این معنا تضمین آبروی کشور در مجامع جهانی ست - و دیگری حراست این دستگاه از حملاتی که احیاناً با انگیزه ی ت داخلی متوجه آن باشند.
چاپ شده در رومه شرق به تاریخ ۲ تیر ۹۸
هرچند به گواه تاریخ رخدادها گاه اهمیت تعیین کنندهای در روابط بین کشورها داشته اند اما به دلایل متعدد تنشهای جاری میان ایران و ایالات متحده را نباید معطوف به رخدادها تحلیل کرد. زیرا به نظر میرسد همه چیز به غایت تحت کنترل اطراف این ماجراست. بنابر این موضع، به جای تمرکز بر رخدادها می بایست گرایش های مختلف را در این موضوع ردیابی و پایش کرد. اوج رخدادهای موثر میتوانست هدف قراردادن پهپاد امریکایی توسط ایران باشد. اما حالا که این رخداد به هر علت با واکنش متقابل امریکا مواجه نشده ایران در وضعیت متفاوتی با گذشته قرار دارد که لازم است درباره چگونگی بهره برداری از آن و خطرهای احتمالی دقیقتر اندیشید.
ترامپ مانند هر کس دیگری در کنار پرداختن به مسائل امریکا به مثابه یک کل واحد، به مطامع خود نیز که مهمترین آنها در حال حاضر انتخابات 2020 است نگاه میکند. امری که ممکن است با توجه به ویژگیهای شخصی ترامپ بیش از هر تمدار دیگری بر او موثر باشد و در او عریان. او در روند دو سال گذشته راههای مختلفی را برای مواجهه با ایران آزموده است: اخطار، تعویق، تهدید، تحریم، تطمیع، فرستادن پیام و به تازگی خونسردی. برخورد او با ایران نیز مانند غالب موضوعات اساسی روی میز او میتواند هم فرصت و هم تهدیدی برای انتخابات پیش رو باشد: تنش بیش از حد و احیاناً آغاز مقابله نظامی احتمالاً پایگاه رای او را تضعیف خواهد کرد ولی اتهام بیعملی و ضعف در مقابل ایران نیز برای او تهدید محسوب شود و بنابراین او به محض خارج شدن از محدودهای به میانه، ممکن است دست به هر عملی بزند: از تعلیق تحریم ها تا اقدام نظامی.
همه آگاهند که خط درونحاکمیتی دیگری نیز در ایالات متحده وجود دارد؛ خطی که اگرچه خط جنگ است اما قدرت مطلق را در امریکا ندارد و برای هر عملی نیازمند جلب نظر رئیس جمهور است. منافعش لزوماً بر منافع ترامپ منطبق نیست، به اندازه ترامپ نگران انتخابات نیست و شاید حتی برد انتخابات را نیز در گرو استثنایی کردن شرایط ارزیابی میکند. این خط در تلاش است تا به هر شکل که هست - صحنهسازی، تبلیغات و یا زمینه چینی برای تحریک ایران - زمینه را برای "مشروعیت زدایی" از ایران فراهم کند. بدیهیست ایران میبایست حتی واکنشهایش در موضوع برجام و یا اعمال امنیتی و حفاظت از تمامیت ارضی کشور از دادن بهانه به دست ایشان تا حد ممکن خودداری نماید.
از طرف دیگر اگرچه ایران سنتاً دارای دو گرایش ی است که اتفاقاً یکی از محلهای مهم اختلافشان ت خارجی نظام بوده، اما با پیش رفتن ت فشار حداکثری امریکا این دو گرایش در فقره ت خارجی به یکدیگر نزدیک شدهاند و دو هدف را کمابیش دنبال میکنند: در کوتاه مدت به دنبال حداقل رساندن فشارهای اقتصادی و تحریمی علیه خود و در دراز مدت احتمالاً به دنبال تثبیت مواضع و جایگاهش در منطقه و جهان.
محدودیتهای ایران اما از یک جهت قرار داشتن در فشارهای تحریمی و از جهت دیگر اتخاذ تصمیماتی مرضیالطرفین است که نه به وادادگی و بیعملی تعبیر شود و نه آن قدر تندروانه قلمداد گردد که مشروعیت به جامانده از برجام را از چهره کشور بزداید و اطراف دیگر این معادله را به یکدیگر نزدیک نماید.
از این رو به نظر میرسد تصمیم ایران بیشتر بر انجام اعمال با پشتوانهی حقوقی متمرکز است به طوری که هر مسیری که برای پیشرفت حوادث حادث شد ایران به لحاظ حقوقی دست بالا را داشته باشد. لکن در عین حال گرایشی نیز در این میان قابل تشخیص است که اگر ایران بتواند بی هزینه و با پیشبرد امور با استفاده از نقطه ضعف انتخاباتی ترامپ و اختلاف میان گرایشهای فوق مرز تحمل خود را سخت گیرانه تعیین نماید، هم هزینهی خروج امریکا از برجام را نزد دیگر اعضای آن و نیز جامعه جهانی بالا می برد و هم در ادامه دست باز تر و امتیازات بیشتری را برای ورود به هرگونه توافق مستقیم یا با واسطه خواهد داشت.
در این میان ایران باید توجه کند که:
بنابراین و با استدلالی که در صدر اشاره شد، در شرایط حاضر ایران برای هرگونه تعامل (حتی غیرمستقیم ) دست بالاتر را دارد با قدسی نکردن ماجرا و تفکر واقعگرایانه باید به موضوع پرداخت و تصمیم را طوری گرفت که با گذر زمان از مشروعیت زدایی چهره کشور و تعبیر آن به "عدم همکاری" جلوگیری کرد. برای هر دیالوگی امتیازهایی باید ساخته شوند که بهترین آنها بنا بر هر علتی امروز در دست ماست.
درباره این سایت